۱۳۹۰/۰۵/۳۰

گفتگو با علی رفیعی

 علی رفیعی می گوید : جامعه ما به همان اندازه كه براي جوانان ما اسباب شادي فراهم نمي‌آورد براي قشر ميانسال نيز اسباب شادي ندارد. بازنشستگي براي بازنشسته‌هاي اروپايي جزء دوران خوش است اما در ايران بيشتر سالمندان زانوي غم در بغل گرفته‌اند.
گفتگو با علی رفیعی را اینجا بخوانید
علي رفيعي در گفتگو با ايلنا:
مسئولان هيچ مسئوليتي در قبال شادي شهروندان ندارند
جامعه ما به همان اندازه كه براي جوانان ما اسباب شادي فراهم نمي‌آورد براي قشر ميانسال نيز اسباب شادي ندارد. بازنشستگي براي بازنشسته‌هاي اروپايي جزء دوران خوش است اما در ايران بيشتر سالمندان زانوي غم در بغل گرفته‌اند.
ایلنا: علي رفيعي متولد 1317 اصفهان، داراي مدرك كارشناسي و كارشناسي ارشد جامعه شناسي از دانشگاه سوربن، كارشناسي، كارشناسي ارشد و دكتراي تئاتر از دانشگاه سوربن، ديپلم عالي كارگرداني از دانشگاه بين المللي تئاتر فرانسه، ديپلم بازيگري از مدرسه شارل دولن فرانسه است. از ديگر فعاليت هاي جنبي وي ميتوان به بازي در فيلم هاي سينمايي و تلويزيوني فرانسه و انگليس، تدريس در دانشگاه تهران، رياست تئاتر شهر و رئيس دانشكده هنرهاي دراماتيك اشاره كرد. آما آنچه كه باعث شهرت علي رفيعي در ايران شده است اجراي نمايشهاي شكار روباه و ساخت فيلم سينمايي ماهي عاشق مي شوند است. رفيعي پس از 7 سال كه از ساخت فيلم ماهي عاشق مي شوند مي گذرد فيلم آقا يوسف را كار گرداني كرده است كه اين روزها در سينماي هاي تهران در حال اكران است. با وي پيرامون دليل ساخت اين فيلم و نگاه وي به جامعه امروز گفتگو كرده ايم.
* فيلمنامه آقا يوسف چگونه نوشته شد و چرا بين ساخت فيلم ماهي‌ها عاشق مي‌شوند و آقا يوسف 7 سال فاصله افتاده است؟
_ بعد از ساخت فيلم ماهي ها عاشق مي شوند فيلمنامه‌هاي متعددي را بين فاصله نمايش ماهي‌ها عاشق مي‌شوند و آقا يوسف نوشتم، اما انتخاب فيلمنامه آقا يوسف به دليل آن بود كه تعداد شخصيتهاي فيلم كم بود و قصه نيز در تهران اتفاق مي‌افتاد و ضمن آنكه از لحاظ هزينه اي با مشكل زيادي روبرو نمي شديم. فضاي فيلم نيز قابل كنترل تر بود و گرنه فيلم‌نامه‌هاي ديگر نيز داشتم كه در بوشهر، يزد و يا كرمانشاه اتفاق مي‌افتاد. به زعم من فاصله آقا يوسف خيلي تازگي دارد و من هميشه دنبال مضامين تازه هستم.
* آيا داستان فيلم آقايوسف و اتفاقاتي كه در اين فيلم مي افتد به نوعي خلاف جريان فيلم ماهي‌ها عاشق مي‌شونداست؟
_ دقيقا همين گونه است در فيلم ماهي عاشق مي‌شوند توكا نقش شهرزاد قصه گو را ايفا مي‌كند وبدنبال آن است كه با پخت غذاهايي مختلف و رايحه‌هاي خوش باعث شود تا مرد اصلي قصه (رضا كيانيان) از تعطيلي رستوران دست بردارد. اما در فيلم آقا يوسف بيشتر بدنبال روايت و دقت بر بستر اجتماعي قصه و شرايط جامعه بودم.
* فيلم ماهي‌ها عاشق مي‌شوند درباره استقلال زنان در يك جامعه داراي هويت بود اما فيلم آقا يوسف درباره بي هويتي و تنهايي است آيا با ساخت اين فيلم معتقديد كه جامعه امروز نسبت به 8 سال پيش عقب گرد داشته است؟
_ داستاني كه از ابتدا مدنظر من بود و در فيلم آقا يوسف نيز طرح ريزي كردم برپايه مضمون تنهايي بو.د امري كه كلان شهرهايي مانند تهران روز به روز عواقب خودش را نشان مي‌دهد. اين تنهايي آدم‌ها به مفهوم عميق امروز وجود دارد يعني زماني كه آدم‌ها حتي با هم هستند تنها هستند ودر جمع نيز تنها هستند و اين تنهايي از آنجا مي‌آيد كه هر فردي دغدغه‌هاي خودش را دارد و هيچ كسي گوشش بدهكار مشكلات ديگران نيست.
* اين تنهايي چه اثراتي در جامعه دارد و از كجا نشات مي گيرد؟
_ گسترش اين تنهايي‌ها آرام آرام فقدان ارتباط در روابط خانوادگي به وجود مي‌آورد كه يكي از نتايج آن دروغ گفتن و پنهان كاري است. ريشه اين تنهايي در تجدد اجتناب ناپذير است كه رو در رو با سنت قرار گرفته است مهم در اين ميان اين است كه ما با چه نوع درايت و ابزاري تضاد بين تجدد و سنت را اگر چه تبديل به آشتي نمي‌كنيم. لااقل قابل همزيستي با همديگر كنيم البته ايجاد اين همزيسيتي به سختي در جامعه ما رخ مي‌دهد زيرا سنت پا فشارانه معيارها و ارزشهاي خود را مي‌خواهد حفظ كند و مدرنتيه هم راه خود را مي‌رود در اين ميان نسل جوان چه بخواهيم و چه نخواهيم به ظواهر و جلوه‌هاي اين تجدد دسترسي پيدا مي‌كنند و كرده‌اند البته اين مشكل تنها مشكل جامعه ما نيست و هر جامعه متناسب با نوع بضاعت و فرهنگ با اين مسئله درگير است، حال هر چقدر اين تلوارنس و تحمل ديدگاههاي سنتي و متجدد در جامعه بيشتر شود پيامدهاي رو در روي تجدد و سنت پيامدهاي خشني نمي شود.
* امر تنهايي امروز در اروپا نيز وجود دارد و آدم‌ها تنها زندگي مي كنند در غرب اين تنهايي به چه دليل رخ مي‌دهد؟
_ نوع تنهايي انسان اروپايي با انسان ايراني و شرقي تفاوت دارد و نمي‌تواند دو شكل تنهايي را با هم مقايسه كرد.
تنهايي انسان اروپايي ناشي از نوع جهان بيني و فرهنگ اروپايي است. پدر و مادر اروپايي زماني كه فرزندش به سن بلوغ يعني 17 سالگي مي‌رسد او را از خانه بيرون مي‌اندازد و به وي مي گويد كه ملزومات زندگي خود را بايد خودش تهيه كند و اين كه يك فردي به محض رسيدن به بلوغ اجتماعي برروي پاي خود با يستد در اروپا بسيار طبيعي است البته در اروپا نيز اين نوع زندگي عواقبي را به بار مي‌آورد اما هرگز تراژيك نيست. هر چند معتقدم تنهايي براي ما كه آدم‌هايي هستيم كه بيشتر با عواطف و احساساتمان زندگي مي‌كنيم تا با منطقمان سخت تر است.
*آيا نوع دوست داشتن نيز متفاوت است. در ايران به نظر مي‌رسد دوست داشتن يعني نوعي صاحب اختيار بودن امري كه در فيلم و در رابطه دختر و پدرنشان داده مي‌شود.
_ در جامعه ما دوست داشتن مترادف مالكيت است يعني از ديد پدر فرزند مال پدر و مادر است عصاي دست وي است. در غرب اين مالكيت وجود ندارد. امروز اين نوع تفكر مالكيت واكنش در فرزند ايجاد مي‌كند و فرزند من خواهد خود را رها كند. درحالي‌كه پدر و مادر اين رها شدن را نمي‌خواهد در سكانسي در فيلم آقا يوسف مي بينيم كه دوست آقا يوسف به وي مي‌گويد تو خودت به دخترت بال و پر دادي اما امروز جلوي پرواز او را مي‌گيري و آقا يوسف مي‌گويد بله پرواز در حد يك گنجشك و نه درحد يك عقاب اين پلان يعني اينكه فرزند نبايد بلند پروازي كند و حتي اگر هم مي خواهد ازدواج كند باز هم در كنار خانواده باشد. اين طرز تفكر در اروپا وجود ندارد البته همانقدر كه اين محبت همراه با مالكيت بد است آن نوع بي محبتي همراه با بي تفاوتي بسيار هم در اروپا و غرب بد است يعني هر دو فرهنگ از دو سر بام افتاده‌اند واعتدالي را نمي‌توان در هر دور جامعه پيدا كرد مگر در خانواده‌هاي معدود و محدودي كه بين سنت و مدرنيته و عقل و عشق تعادل برقرار كردند.
* يعني اعتقاد داريد اينگونه تربيت مالكانه به نوعي وابستگي افراد به هم را به دنبال دارد.
_بله دقيقا اينگونه است امروز در ايران فرزنداني داريم كه تاسن 40 سالگي وابستگي دارند البته خود پدر و مادر هم به اين قضيه دامن مي‌زنند زيرا پدر و مادرها در ايران براي خودشان شخصيتي قائل نيستند و فقط وظيفه خود را اين مي‌دانند كه به فرزندانشان رسيدگي كنند و اين اتفاقات جامعه ما را افسرده و سالخورده مي‌كند و پدرو مادرها امروز خود فراموش شده‌اند.
هر چند جامعه ما به همان اندازه كه براي جوانان ما اسباب شادي فراهم نمي‌آورد براي قشر ميانسال نيز اسباب شادي ندارد. امروز كهنسالان و بازنشسته هاي اروپايي جزء اصلي ترين گردشگران هستند و بازنشستگي براي آنها آغاز يك دوران خوش و سرزنده است اما در ايران اينگونه نيست و بيشتر سالمندان زانوي غم در بغل گرفته‌اند. انكار مسئولان نيز هيچ مسئوليت و نقشي در شادي شهروندان ندارند.
* فرار و مهاجرت دختر (هانيه توسلي) و رفتن وي به اروپا به نوعي براي فرار از اين مالكيت و يافتن استقلال است؟
_ بله دقيقا اما قصد نداشتم روي امر مهاجرت تاكيد كنم زيرا مهاجرت امر بسيار مهمي است مهاجرت هميشه در طول تاريخ به دو شكل بوده است اول مهاجراني كه به سوي يك هدف بودهاند كه در ذهن‌ها داشته اند يعني يك هدف مشخص و معين، مانند جويندگان طلا يعني شكلي از مهاجرت هدفمند كه داراي نتايج ميمون است كه از قرن 19 به بعد وجود داشته است. نوع ديگر مهاجرت براي فرار از وضعيت موجود است و مهاجرت ناشي از فرار اكثرا عواقب ناميموني دارد زيرا مهاجر نمي‌تواند چه نوع زندگي و شرايطي منتظر وي است هرچند من در فيلم به اين مسئله نپرداختم اما بايد بگويم كه متاسفانه در ايران جدا از مهاجرتهاي كه براي تحصيل انجام مي شود بسياري از مهاجرتهاي ما مهاجرت‌هاي كور است.
* نوع تربيت خانوادگي كه همراه با مالكيت است باعث مي شود تا اين نگاه در روابط روزانه نيز تسري پيدا كند و ارتباطات ابزاري شود آيا اين امر را قبول داريد
_ بله درست است البته اين نگاه ابزاري فقط در ايران است و در مناسبات جهان غرب به دليل نبود امر مالكيت در روابط خانوادگي اين نوع نگاه به روابط اجتماعي نيز تسري پيدا نمي‌كند و هيچ كسي ارتباط خود را براساس نيازهاي پنهان افراد ديگر برقرار نمي‌كند و مناسبات بسيار مشخص است و تعارفات روزمره ما وجود ندارد اما امروز در ايران ما با ابزار و امكانات مي‌خواهيم در خانواده خود را مطرح كنيم به شغل گسترده ‌تر در جامعه نيز از همين ابزار استفاده مي‌كنيم.
* وضعيت آينده جامعه ايراني را چگونه مي‌بينيد.
_ شرايطي كه امروز در حال زندگي درآن هستيم چشم انداز روشن و خوبي را پيش روي ما نمي‌گذارد. امروز شرايط جامعه ما يك منحني در حال نزول را نشان مي‌دهد و آشفتگي‌ها پريشاني‌ها و افسردگي‌ها در حال صعود است.
نسل‌ها يكي پس از ديگري مي‌آيند و مي‌روند و يك ميراثي را به جا مي گذارند از نسل پدر بزرگ من تا امروز هميشه نا اميدي‌ها واندوه‌ها و سرخوردگي‌ها براي نسل بعدي به ميراث گذاشته شده است. شايد يكي از دلايل آن شكستهاي مختلفي است كه سنل گذشته ما در فعاليتهاي اجتماعي و جنبشهاي اجتماعي خودهاند و اين امر به نسلهاي عبد نيز منتقل شده است. ايران اولين كشور جهان بود كه در قرن بيستم انقلاب آزاديخواهانه به نام مشروطه انجام داد اما از آن زمان همه جنبش‌هاي اجتماعي به نوعي شكست خوردند و نااميدي، سرخوردگي و ياس را به جا گذاشته نسل‌ها رفتند اما سرخوردگي باقي ماند. اين شكستها باعث شد تا پدران ما شعارهاي خود رادر كنار شكست‌هايشان براي ما گذاشتند. البته مقصر اصل اين شكست‌ها الزاما ديگران و يا خارجي ها نبوده است و خودما بيشتر مقصر بوده ايم ما در طول تاريخ هميشه دنبال اين بوديم كه بگوييم بدي‌ها تقصير خارجي‌ها است و خوبي‌ها نيز بايد توسط ناجي بوجود بيايدنتيجه اين مي‌شود كه خود ماهرگز كاري نمي‌كنيم.
هرگفتگو: علي زادمهر

پايان پيام

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر